پاسخ حکیم ارد بزرگ به سوال های مردم

-
به من کمک کنید تا بتونم عقایدم را برای خانوادم قابل درک کنم ؟
ناشناس :

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت حکیم بزرگ.من همیشه سعی میکنم از سخنان شما
نهایت استفاده را در زندگی ببرم…

من مثل دخترهای دیگه نیستم عقایدم و رفتارهام فرق داره عاشق هیجاناتم اما
هیجاناته بجا ولی خانوادم از این روحیه ی من استقبال نمیکنند و فکر میکنند
آخر این هیجانات به انحراف من منجر میشه همونطور که احساس آزادی دارم حریم
ها رو رعایت کردم هیچ وقت با جنس مخالف دوستی نداشتم و علاقه ای هم به این
کار ندارم به انواع ورزش های رزمی تسلط دارم و در هر صورتی میتوانم از خودم
دفاع کنم.ولی نمیدونم چطور به خانوادم اثبات کنم دختری مثل من با تمام
اسقلالاتش میتونه در راه درست قدم بذاره…روحیه ی خشنی ندارم اما مثل خیلی
دخترهای امروزی نازپرورده هم نیستم سختی زیاد دیدم با این که سن زیادی
ندارم ولی تمام سعیم را کردم کمکیار خانوادم باشم دوست دارم به همه ثابت
بشه که یک دختر با تمام محدودیت هاش بازم ثابت قدمه استواره میتونه مثل یه
مرد قوی باشه حکیم بزرگ آیا شما میتوانید به من کمک کنید تا بتونم عقایدم
را برای خانوادم قابل درک کنم؟




پاسخ حکیم ارد بزرگ :








ww.hakimorodbozorg.com/wp-content/uploads/2013/08/hakim-orod-bozorg1.jpg

برنامه داشتن ، ویژگی آدمهای کارآمد است . کتاب سرخ – فرگرد آرمان –
سخن ۲۶
باید به یک آرمان خاص بیاندیشید . آری توانمندی های آدم های پیشرو
بسیار است اما داشتن چند آرزوی گوناگون ما را ناتوان می سازد . زندگی بسیار
کوتاه است ببینید به چه چیزی بیش از همه علاقمندید پی همان را بگیرید بدین
گونه رشد شما هم زیاد خواهد شد و دیگران هنگامیکه می بینند شما هدفمند به
زندگی می نگیرید نگاه و برخوردشان دگرگون می گردد .



منبع مطلب بالا آدرس زیر است :

http://www.hakimorodbozorg.com/?p=763&cpage=3#comments





برچسب‌ها: حکیم ارد بزرگ, خانواده ام درکم نمی کنند, کتاب سرخ RED BOOK,
پرسش و پاسخ با حکیم ارد بزرگ, hakim orod bozorg


-----------------------------------------





کمک استاد در هنگام آزمون
گیلدا :

من دختری موفق در تحصیل هستم طوری که حتی در المپیادهای ریاضی کشوری جز ده
رتبه ی اول شدم. زمانیکه در یک موسسه برای شرکت در کلاس شرکت میکردم استادی
داشتم که سطح اطلاعات بالایی داشت و من هم تمام تلاشم را میکردم از اطلاعات
ایشان نهایت استفاده را ببرم و تمام سوالات مشکل را از ایشان میپرسیدم
ایشان هم از روی آزمونهایی که ازما میگرفتند و با توجه به درصدهای من که از
همه بالاتر بود به من بیشتر توجه میکردند و طی یک جلسه که دیدند سوالاتم
فراوان است ایمیلشان را به من دادند تا سوالات را بپرسم.در سومین آزمون
ایشون آمدند بالای سر من و همراه پشتیبان مرا به علت سرعت زیاد در حل تحسین
کردند که ناگهان با دست به گزینه ای اشاره و زیر لب گفتند که آن درست
است.چهار ماه گذشت و من فقط سوالات خود را محترمانه میپرسیدم و دیگر بعد
چهار ماه در کلاس شرکت نکردم بنا به درخواست آموزشگاه به علت سطح علمی
بالای من کلاس خصوصی برگزار میشد برایم.وهمین رفت و آمد هایم به کلاس خصوصی
و توجهات و پخش شدن اینکه استاد ایمیلشان را در اختیار من گذاشتند توسط دا

نش آموزان باعث شد دوستانم که توجه خاصی به استاد داشتند از من دوری کنند و
در مدرسه شایعه های زیادی پخش شد و مشکلات زیادی برایم بوجود آمده حتی کادر
مدرسه هم از دست من عصبانی شدند و اگر سابقه تحصیلی خوب من نبود حتما تنبیه
میشدم. من چطور باید چنینی وضعی رو درست کنم؟آیا این حقیقت داشته که استاد
توجه خاصی به من داشته که حتی سر جلسه آزمون سوالی را فقط به من نشان دادند
در حالی که بسیار استاد سختگیری هستند؟



پاسخ حکیم ارد بزرگ :


tp://www.hakimorodbozorg.com/wp-content/uploads/2013/08/pasokh-hakim.gif
پاکترین آدم هم ، دشمنان بسیار دارد . کتاب سرخ – فرگرد زندگی – سخن ۱۱
زمان گذراست سخت نگیرید و زیاد بر روی رویدادهای ریز حساس نباشید مهم
آن است که شما انسانی پیشرو و توانمند هستید در طی زندگی هر آدمی از این
رویدادها بسیار رخ می دهد . مهم آن است که شما همچون آب پاک و زلال هستید .
توانمندی شما خود به خود برای دیگران چالش برانگیز و سبب حسادت است از این
روی به محض کوچکترین حرف و سخنی بلوا به پا می شود . کوشش کنید دیگر از این
اتفاقات برای اطرافیان و همکلاسی های خویش چیزی نگویید و پاسخی هم به پرسش
های آنها در این ارتباط و موارد مشابه ندهید . در مورد کاری که آن استاد
کرده اند هم چندان حساس نباشید چون بارها و بارها از این اتفاقات روی داده
و می دهد ! اساتید دوست دارند شاگردانشان نمرات بهتری بگیرند و هنگامی که
اشتباه شما را می بینند روان و مهرشان آزرده می شود و اینگونه رفتار می
کنند این ها هم از شیطنت های خنده آور زندگی برخی از اساتید ماست .



منبع مطلب بالا آدرس زیر است :

http://www.hakimorodbozorg.com/?p=763&cpage=2#comments




برچسب‌ها: حکیم ارد بزرگ, کتاب سرخ RED BOOK, شیطنت اساتید, پرسش و پاسخ با
حکیم ارد بزرگ, great orod bozorg

نظرات

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

*آدمی*

-
تصویر
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آدمی* ● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ● ●فرگردآدمی● در دنیائی که خداونددراختیاربشروآدمی,این "اشرف مخلوقات"قرارداده است همواره براین امر تاکید داشته,است که خودسازی «آدمی» امری واجب براوست تادرجلای اندیشه,وروح خودتوانائی بهتر ساختن دنیائی راداشته باشد که خداونددرحد کمال,هرآنچه,راکه نیاز موجودات زنده روی آن بوده است دراختیارهمگان قرارداده است حال آنکه آدمی,درراه زندگی خودازخوب وبد بودنهای زندگی هریک خصلتی ورفتاروعادتی,راپذیرفته,وهریک بسوی,راه وبیراهه روان گشته اند وزحمات بسیاری,از بزرگان,وعالمین وفیلسوفان,واندیشمندان,وسرآمدان عالم بشری بایاری وخدمت,این بزرگان علوم به منطقه ی اوجی رسیده است که,آدمی میتواندبراحتی زندگی خوبی رادارا باشدکه درجامعه ای رشدکرده,ازانواع علوم بوده,وبا پرورش خودودرنتیجه,ازدیاد افرادتربیت شده,وآموزش دیده ورشد کرده دردنیای علمی زندگی کندکه درآن همگان درخدمت خود وزندگی ودنیا وبشریت خدمتگزارباشند بارهانوشته ام که رشد فرهنگی واجتماعی وعلمی انسانها در بیشترین, جوامع مطرح وپیشرفته دنیاهمواره بااتکابه رش
بیشتر بخوانيد

سایت داستان های کوتاه : حکایتی از ناصر خسرو

-
ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج. نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و نالههای دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش میرسید. مبهوت فریادها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت: این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را میشنویم. چون در بین ما نیست همین فریادها به ما میگوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال میشویم که نفس میکشد. ناصر خسرو گفت: میخواهم به پیش آن مرد روم. مرد گفت: بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد. ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود. مرد به آن دو گفت از جان من چه میخواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم. ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی. دیدن آدمهای
بیشتر بخوانيد

تارنگار خسرو گلسرخی - پاردوکس ارد بزرگ و خسرو گلسرخی

-
تصویر
همه ما می دانیم که همیشه ارزش آدمها متفاوت بوده و هست انسانها بر اساس معیارهای مختلف دارای جایگاه و شان متفاوتی هستند . از دیرباز بسیاری از حکما و اندیشمندان در تایید و نفی این نابرابری سخن ها گفته اند . اما خسرو گلسرخی این روند را بیداد می داند و ناله سر می دهد . حتما این شعر را به یاد دارید : معلم پای تخته داد میزد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسیها لواشک بین خود تقسیم می کردند وآن یکی در گوشه‌ای دیگر «جوانان» را ورق می زد. برای اینکه بیخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پایان تساویهای جبری را نشان می‌داد با خطی خوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است از میان جمع شاگردان یکی‌برخاست همیشه یک نفر باید بپاخیزد... به آرامی سخن سر داد: تساوی اشتباهی فاحش و محض است نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت و معلم مات بر جا ماند و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود آیا یک با یک برابر بود؟ سکوت مده و شی بود و سوالی سخت معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود و او با پوزخندی گفت: اگر یک ف
بیشتر بخوانيد