پاسخ های حکیم ارد بزرگ به چند پرسش

بعد از 9 سال نتوانستم به او اعتماد کنم

بد جوری عاشقم عشقم الهی است عشقم بعد از تلاشهای متمادی و بدشانسی های متمادی بعد از نه سال گفت برو دنبال زندگیت صبوری کردم پاش وایستادم اماهیچی درست نشد ا زلحاظ مادی و روحی بدترشد سعی کردم کمکش کنم نخواست داغون بود الان چند وقت یکبار 10 روز ی فکر میکنه بار فقط زنگ میزنه حالمومیپرسه هر بار که زنگ میزنه عشقم حسرتم شعله ور می شه ایمانم زیاد گفتم راضیم به رضای تو امید دارم دوباره همه چی قشنگ شه نمیشه به خودم میرسم کلاس زبان - نقاشی و پیاده روی و ارتباطم با خدا خوبه با همه اخرین بار گفت ارزومی ومن از خودم می گذرم که تو خوشبخت شی چیکار کنم هه مردها واسم عادین فقط اون تو ذهنمه میگم ازدواج با کس دیگه ام که عین خیانته موندم خیلی تنهام عشق میخام عشق بهم نمیده سالها بهش عشق دادم نتونست جبران کنه کم اورد کمکم کنید از لحاظ روحی و شهوانی بهم میریزم روزه میگیرم دیگه چیکار کنم همه جوره خواستمش غرورش اجازه نداد بعد 9 سال دست خالی بیاد جلو گفت صبر ک بعد 9 سال نتونستم بهش اعتماد کنم

پاسخ حکیم ارد بزرگ :

از آغاز اشتباه کرده اید دختری که وجود خویش را در اختیار دیگری قرار می دهد دیگر نباید توقع داشته باشد آن مرد به خوستگاری اش بیاید ...  اصلا برای چه بیاید ؟
شما شان و منزلت خویش را ، در نزد آن مرد از دست داده اید ، اگر این نبود او در این 9 سال ، 900 بار به خواستگاری شما می آمد .
این رابطه بوی نابودی می دهد . به خود بیایید و بیش از این ، زندگی خویش را نابود نکنید .

_________________

زندگینامه حکیم ارد بزرگ

عکسهایی از حکیم ارد بزرگ

نیاکان و اجداد حکیم ارد بزرگ

hakim orod bozorg + hakim bozorg + حکیم اورود + حکیم اورد بزرگ + حکیم ارود بزرگ + استاد ارد حکیم


------------------------------------------------------------------



سلام استاد
من 22 سالمه و یه بار ازدواج کردم و جدا شدم
دوست دارم دوباره یه زندگی و از نو آغاز کنم
ولی دیگه کسی نمیاد توی زندگیم که واقعا دوسش داشته باشم

احساس گنگی و گیجی دارم
باید چکار کنم؟

پاسخ حکیم ارد بزرگ :


شتاب نکنید ، از خود ضعف و سستی به نمایش نگذارید .
با کمی بردباری و جستجو ، می توانید گرمای عشقی ، بسیار آتشین تر از زندگی پیشین خود را تجربه کنید .

در کنارمان دلبر هست و اگر نیست ، در سفر رسیدن به او هستیم ، پس تنهایی وجود ندارد . کتاب سرخ - فرگرد زندگی - سخن 105


---------------------------------------------------------


پس از بیست سال زندگی مشترک فهمیده ام شوهرم معشوقه ای داشته است که او اکنون پس از دو طلاق با شوهرم از در دوستی وارد شده و دخترم از پیامکهای پدرش به این دوستی پی برده است و من را درجریان گذاشت همسرم چون استاد است میگوید ایشان دانشجو بوده واز من سوال درسی مینموده است ولی من کاملا مطمین هستم دروغ میباشد ولی هیچ مدرکی هم دال بر رد یاتایید موضوع ندارم در حال حاضر هیچ علاقه ای به شوهرم ندارم ولی او مرتب اصرار بر اشتباه من دارد چه کنم عابرومندم وموضوع رابا هیچکس مطرح نکرده ام

پاسخ حکیم ارد بزرگ :


نگران نباشید ، هیچ مرد تحصیل کرده ایی زندگی بیست ساله خود را به خاطر کرشمه زن دیگری نابود نمی کند .
خود را با واژه هایی نظیر معشوقه پیشین و غیره عذاب ندهید چون اگر هم بر فرض آن بوده که فکر می کنید دو  ازدواج پیشین آن خانم ، خود دلیل بزرگی برای حس تنفر و نا امنی از آن زن ، نزد مرد شما می تواند باشد .
- به همسرتان خیلی روشن و در آرامش بگویید که من نمی توانم شاهد ارتباطات اینگونه باشم شاید خود ایشان نمی داند این رفتارش چه صدمات روحی بر شما وارد می کند .
- اگر باز هم پیامک ها ادامه داشت به شماره آن خانوم تماس بگیرید و خود را معرفی کنید و از ایشان بخواهید دیگر برای همسر شما پیامک نزنند . 
- برای بقای زندگی مشترک هر کاری را که لازم است خردمندانه و بدون افراط و تفریط باید انجام داد .
- آفرین بر شما که این جریان را برای دیگران تعریف نکردید چون در آن صورت، امکان داشت دیگر هیچگاه نتوانید این اتفاق را درست کنید . زندگی زناشوی بسیار ارزشمند است و باید برای ادامه آن زن و مرد همه کوشش خویش را بنمایند بخصوص زمانی که پای فرزند هم در میان باشد...


-----------------------------------------------

درود خداو فرشتگانش بر بنده پاک خدا حکیم ارد بزرگ من در خانواده ای متولد شده که پدر و مادرم علاقه ای به هم نداشتند از زندگی یا همان طلاف عاطفی ایشان 38سال میگذرد نامهربانی و بی اعتنایی آنها به یکدیگر و فرزندانشان مشکلات و سختیهای بسیاری را برایمان به وجودآورده ما 5 خواره و برادر هستیم یکی از برادرهایم ازدواج کرده به خاطر شرایط خانوده و نحوه رفتار پدور مادر همسرش را خیلی به دیدن ما نمی آورد من بیشتر تلفنی با اودر ارتباط هستم پدرم از هیچ بی حرمتی و کوتاهی و ناکارآمدی نسبت به خانواه کم نمی گذارد مادرم بیمار جسمی شده و یارای مقابله با پدر را ندارو پدرم دست روی همه مابلند میکند و دعا میکند هرچه زودتر خبر مرگ مارا بشنود هرچه دارد مال دیگران است در معیشت خانواده کوتاهی میکند بخشی از بارسنگین خانواه روی دوش من است و من توانایی حمل این بار راندارم به طوری که درمواقع تنگی و بیماری شدیدا با مشکل روبرو میشوم خواهرو برادرم نسبت به همه چیز بی تفاوت شده اند بی ادبی در تک تک سلولهای آنها رخنه کرده من به همه چیز امیدوارم و اجازه نمی دهم این گره های کور که بادست پدرومادر به زندگی ما زده شده توانم را بگیرد اما میخواهم این مشکلات برطرف شود و ببینم آن روزی را که خاواده ام متعادل و سر به راه شده خواهر و برادرانم جوان هستند و نیازمند کمک فکری و عاطفی لطفا راهنمایی و کمکم کنید. سپاسگذارم


پاسخ حکیم ارد بزرگ :

با بديهاي ديگران ، دل خويش را به سياهي نکشيم ، همواره نگاهمان ، به راستي باشد و مهرباني . کتاب سرخ - فرگرد اميد - سخن 4
راهی جز ازدواج شما و دیگر برادران و خواهران شما نیست . سن پدر و مادر شما بالاست و فشارهای زندگی دیگر نمی گذارد آنها بتوانند کارکردی درست داشته باشند ناله و نفرین های آنها را جدی نگیرید چون براستی در این سن دیگر نمی توان از آنها انتظاری داشت . دخترم کمی با خود خلوت کن ،.. ازدواج شما و فرزندان دیگر باعث می شود خانواده از حالت مردابی که در آن قرار گرفته اید به رودخانه ایی شفاف و زیبا تبدیل شود ، می دانم که شاید شرایط ازدواج برای شما و دیگر فرزندان به خوبی فراهم نباشد ... اما راهی جز این نیست همه شما فرزندان باید مسیر تازه ایی خارج از خانه پدری را طی کنید . بدینگونه به مرور در شرایط بهتری خواهید بود و باز هم می توانید به یکدیگر و بخصوص به مادر و پدرتان کمک کنید . امیدوارم بزودی خبر ازدواج شما را اینجا بخوانم ...




نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سایت داستان های کوتاه : حکایتی از ناصر خسرو

مریلین مونرو کجا و آلبرت اینشتین کجا !!!

تارنگار خسرو گلسرخی - پاردوکس ارد بزرگ و خسرو گلسرخی