داستان کوتاه صدای دل انگیز زندگی

سفره را جمع کردم ودر یخچال گذاشتم ولی ناگاه !! صدای دلنشینی و آهنگینی را شنیدم.
به مادر گفتم : می شنوید؟
گفت : چی ؟
گفتم: صدای آهنگی دلنشین می آید
مادر گفت: آنچه می شنوی ، قل قل سماور است و صدای گر گر بخاری ، صدای باد که شیشه های پنجره را می لرزاند ، صدای خش خش کاغذی که خواهرت روی آن می نویسد . صدای شستشوی ظرفهای من و صدای بوق و عبور ماشینها در خیابان است .
گفتم صدای دیگر هم هست
صدای آهنگین شما که داشتید حرف می زدید !
پدر گفت : و صدای گوش تیز کردن من که داشتم به حرف های شما گوش می دادم !
هر سه خندیدیم .

زیبا تبریزی


برگرفته از : سایت داستان کوتاه

http://da3tanekotah.persianblog.ir

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سایت داستان های کوتاه : حکایتی از ناصر خسرو

مریلین مونرو کجا و آلبرت اینشتین کجا !!!

تارنگار خسرو گلسرخی - پاردوکس ارد بزرگ و خسرو گلسرخی