بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *تندرستی*



- فرگر د تندرستی


شنیده ایم که میگویند: « عقل سالم در بدن سالم
ما انسانها در طول زندگی خود بیش از هرچیز به سلامتی وتندرستی خود نیازمندیم چراکه در طی روزگار عمر می بایستی از بدن خویش جهت زندگی وکار وتلاش به نحو احسن استفاده نمائیم حال اینکه چه مسئولیتی در قبال بدن وعقل سالم خویش بر عهده ی ماست تنها آن چیزی نیست که برای خود شخصی خود به لزوم آن نیازمند باشیم که دردرجه ی اول خداوند نیز فرموده است که ترا بدنی سالم اعطا نموده ام که بواسطه ی آن تلاش کرده وزندگی خویش را رونق وجلا بخشیده بخوبی
ودرستی زندگی نماوی که ازاین معقول « آیاتی در قرآن مجید»ودردیگر دین وادیان دنیا نیز نمونه ای همشکل وهمانند آن دیده می شود


تندرستی پاداش نیک زیستی ست .ارد بزرگ


گذشته از آن ما در رابطه به خانه وخانواده خود نیز مسئول هستیم

بدین معنی که زمانی که فردی در خانه وخانواده دچار نقصان ویا بیماری باشداین برتمامی اهل خانه نیز اثر خواهد گذاشت کمااینکه گاه خداوند بر حسب حکمتی فرزند ی با نقص های بدنی یا عقلانی را به انسان اعطا میکند که درتمامی دنیا اور ا«هدیه ای ازخدواند » می دانند که خدا اورا به خانواده ای میسپارد تا به حکم او ,از این فرزند به نحو احسن مراقبت گردد واین نیز خود حکم الهی برای آزمایش انسانهاست که به نکته های درونی ورمز آن واقف نیستیم


اما در طی سالیانی که دراین سوی آبها زندگی کرده ام, بسیار مواردمهمی دراین خصوص آموخته ام که یکی ازدیگری بیشتر ارزشمند بوده اند


وصرفنظر ازاینکه در دوران بودن خود در ایران

نیز همواره به تمامی انسانها به یک شکل ویگ گونه نگاه میکرده ام

ونقص عضو یا نقصان بدنی کسی نیز درنگاه من کمبود او محسوب نمیشد که حتی دربسیاری

از موارد دریافتم

که عقل بسیاری از معلولین جسمی بسیار در مرتبه ی بالای ضریب هوشی قرار داشته

و چنانچه در موقعیتهای مناسب قرار بگیرند انسانهای پرتلاش وموفقی نیز خواهند بود

از نمونه های کسانی که در این زمینه میتوان نام برد آنانی هستند که دچار عقب افتادگی

ذهنی مستوان نام برد اشخاصی هستند که در زبان محاوره ای متاسفانه آنان را منگول میخوانند ودر زبان پزشکی وزبان نروژی این بیماری

downs syndrom

خوانده میشود

و جالب است بدانید که اشخاصی بااین نوع معلولیت یک زندگی کامل طبیعی وعادی

بمانند دیگرانسانها رادر خارج از کشور دارندو کار میکنند ازدواج میکنند وحتی بچه های

سالمی نیز خداوند به آنان اعطا مینماید

وعلت آن این است که تحقیقات نشان داده است که:

« از نظر مغزی این افراد از سن واقعی خود فقط چند سالی پائین تر» هستند ودراصل خالی

از هوش وذکاوت وهوشیاری نبوده قادرند بخوبی مسئولیت یک زندگی را برعهده گرفته

وحتی از پس کارهای خود برآمده در جامعه نیز مفید باشند وبرای این افراد نیز کار وحرفه ای

نیز تهیه کرده و با مشاوره ی افرادی صالح تحت نظر آنان والبته تنها برای یاری و مراقبت ورسیدگی به ایشان ونه برای اینکه مبادا کار خطائی بکنند

بلکه به هدف مدد رسانی بیشتر به این افراد در طی هفته وماه به آنان سر میزنند وبرنامه

کاری را باانان برنامه ریزی ویاداوری میکنند

درصورتی که درایران این افراد را اعم از کودک وبزرگسال بدون هیچ توجهی بحال خود

وا میگذارند وفکر میکنند همین است که هست

وازاو نباید توقع این را داشت که کسی شود درسی بخواند چیزی بفهمد.وووووو...



متاسفم افسوس که اینان عمری را از کف میدهند وقتی که میتوانند یک زندگی عادی داشته باشند برخلاف همه امثال اینان در کل دنیا

ازاین بابت براستی از ته قلبم متاسفم .

از دیگر نمونه هائی که میتوانم نام ببرم دونمونه ی ست که نظیر آنان را در اقوام خود دیده ام که هردو شاعر هنرمند ودارای مراتب بالای تحصیلی هستند ویکی کتاب اشعارش نیز در ایران در دسترس عموم قرار دارد


بدون بردن نام آنان ( چون می بایست کسب اجازه کرده باشم.*)


ودیگری نیز که درخارج از کشورو کشورسوئد زندگی میکند که ازجمله شهرت های او

یکی از اشعاریست که به امریکا فرستاده بود و جایزه ی نخست را دربین همسالان

خود گرفت وازاو دعوت بعمل امد که با پرداخت هزینه ی سفر وهتل ,

خوداو حضور بهم رسانده و به امریکا رفته واین سروده را با صدای خود بخواند


که در کمال تاسف مجبور به ارسال نامه ای شد واعلام کرد که معلول جسمی ست

وتوانائی خواندن شعر خود را ندارد و درکنار آن نیز در یکی از بخش های خبرنگاری

نیز مقاله ای نوشت که منجر به گرفتن جایره ی اول شد

واین دخترخانم 4 -23 ساله بسیار باهوش وبسیار پرتلاش بوده وهست و درحال حاضر

برای گرفتن دکترای خویش تقاضائی به دانشگاه امریکا ارسال کرده است تادر دنباله

فوق لیسانس خود مدرک دکترا را نیز بدست اورد.

وفردیست بسیار پرتلاش هنرمند ودرعین حال شاعر ونویسنده ای بااحساس

که بااینکه در بدو تولد بعلت خفگی مغزی در زمان بدنیا امدن دچار نقص بدنی شد

وتعادل جسمی دست وپای خود براحتی برای او مقدور نیست


اما درکاربا کامپیوتر ونوشتن ونویسندگی وخبرنگاری نیز مقام بالائی را بعنوان بهترین

شاگرد وشاگرد نمونه ی آن سال در دبیرستان با ضریب بالای نمرات در روزنانه ی سوئد

به معرفی اوپرداختند که روزنامه ی آن نیز هم اکنون بیادگار ایشان درخانه ی من موجود است وباعث سربلندی وافتخارم هم بعنوان یک ایرانی هم بعنوانی کی از خویشاوندان دور و

این برای یکایک ما در محدوده خانوادگی او نیز بسی باعث افتخار وشادی بود ومیتوان گفت


از انسانهای برجسته ای ست که خداوند به عالم ما اهدا نموده است ووجود وحضور او

میبایست برای یکایک ما الگوی استامت , تلاش , کوشش باشد .

چراکه او در هرزمینه ای که فکرش را بکنید موسیقی , ورزش , دوچرخه سواری ,

اسب سواری وبسیاری دیگر از ورزشها وفعالیتهای معمولی که شاید بحتی یکی از آنها

را انسان سالم در عمر خود امتحان نکند با وسایلی که در این امر برای معلولین تدارک

دیده شده است به انجام یکایک آنها پرداخته وهمچنان نیز انسانی پرتلاش است


و خود میگوید :

من باید آنچه را دوست دارم آنچه را به ان علاقمندم وانچه را که به آن نیاز دارم انجام داده

یادبگیرم وبه هدف های خود در زندگی دست یافته وبخود ثابت کنم که معلولیت جسمی من

دلیل براین نمیشود که از مغز سالم خود سود نگرفته وکسی نباشم


تندرستی پرشگاه روان بیدار است برای گشودن دروازه های پیروزی . ارد بزرگ


در ایران نیز بماننددیگر کشورهای جهان در کنار انسانهای تندرست معلولینی راداراهستیم که دراین بخش لازم میدانم نکاتی را کهخود اموخته ام برای شما بازگو نمایم چون متاسفانه با نگاهی که در ایران اخیرا وطی سالهای سفرم درمیان مردم داشته ام متاسفاتنه دیدگاه بسیاری از انسانها به معلولین بحدی غیر قابل باور است که باعث تاثر میشود وعلت بیش از هرچیز بخاطر آگاه ننبودن از شرایط معلولیتن در سطح ونوع معلولیت انهاست


وبسیاری نیز همه را به یک چشم نگریسته وحتی حرمت او یا خانواده ی اورا نیز حفظ

نمی کنند وگاه با رفتارهای ناشایست وگوشه کنایه ها وحتی نگاههای خود باعث شرم ونارحتی

وغم افرادی میشوند که بی هیچ گناهی تنها به مصلحت خداوند اینگونه زاده شده اند


وحتی براین یقین هستم که این نیز مصلحتی خداوندیست ومی بایست درست به پیرامون

این اشخاص نگاه کرده شخصیت والای آنان را جستجو کنیم که بسیارند اندیشمندانی

که دچار نقص عضوهائی بوده اند اما ازهمان بخش تندرستی خود که دارا بوده اند

به نحو احسن سود برده اند که نمونه ی انان را در بخش های پیشین نیز نام برده ام

یک نمونه ی بارز در ایران کنونی ما کسیست که بعلت نقص عضو وکمبود مالی

در شرایط خوبی بسر نمیبرد وجا دارد دولت ایران ومسولان امر به این هنرمند نیز

نگاهی انساندوستانه داشته وصرفنظر از هنر او تلاش اورا در ایران سپاس نهاده باو

بیش ازاینها رسیدگی نمایند چراکه درتمامی ملا دنیا بر افراد وانسانهائی چون ایشان

ارج نهاده وتمامی امکانات را برای سهولت وراحتی زندگی او فراهم می آورند تا بتواند

نقش هنرمندانه وباارزش خود را باتمامی شرایط خوب وبدی که دراست بدرستی بر

عهده بگیرد ودیگر درکنار هنر واندیشه وتلاش خود کمبودهای مالی ونداشتن امکانات

غم او ومشکل او محسوب نگردد

واین شخص هنرمند و ادیب تبریزی آقای رضا افشارپور هستند که همسر ایشان

طی نامه ای ازمن درخواست نمودند که شرایط ایشان را به مراکز کمک به معلولین

درخارج ازکشور اطلاع داده وکمک ویاری بجویم

که درمانده ام کشور من انقدر سرمایه وثروت دارد که بزرگ واندیشمند وهنرمندی

چون جناب رضا افشار پور را بتواند در زندگی یاری کرده وبه مسائل تورسیدگی نماید

که مجبور نباشیم لب به بیگانه برای یاری بگشائیم وباعث شرم کشور خود شویم که

هنرمندش در آن در شرایطی قرار بگیرد که ازدیگران مدد بخواهد که بسی باعث

دلشکستگی وشرم درون من ودیگرایرانیان در داخل وخارج می بایستی باشد که هست.


واین نیز متن نامه ارسال شده به من:


استاد ارجمند سرکار خانم فرزانه شیدا سلام بر شما

بنده همسر هنرمند و ادیب تبریزی آقای رضا افشارپور متخلص به افشار هستم.

ایشان با معلولیّت بالای هشتاد و پنج در صد در تبریز دست به ابتکاراتی زدند که از

عهده ی صدها انسان سالم برنمی آمد.

تشکیل اولین ارکستر دختران در ایران. تشکیل اولین ارکستر رسمی عاشیقلار در ایران

( ساری تئل) ، تشکیل تنها ارکستر ناغارا (نقاره) در ایران ، تاسیس کتابخانه ای بنام

عارف والای آذربایجانی ملا محمد فضولی ، تشکیل انجمن ادبی فضولی و بزرگترین

گروه هنری کشور مرکب از 300 نفر از هنرمندان متعهد کشور و ...

از ابتکارات ایشان میباشد که شرح زندگینامه و آثار ایشان در کتابی بنام مکث که شامل

زندگی نامه ی حدود 36 نفر از معلولین عادی و جانبازان میباشد ذکر گردیده است

زندگینامه ی 36 نفر در 125 صفحه نوشته شده است که نویسنده کتاب 36 صفحه کامل

را فقط به ایشان اختصاص داده اند. برای آشنائی بیشتر با نامبرده مطالعه ی دو وبلاگ زیر

ضروریست


http://saritel.parsiblog.com/

http://tabrizfizuli.blogfa.com/


غرض از تحریر این نامه نیاز شدید نامبرده به فیزیوتراپی و سایر امکانات درمانی


و عدم امکانات کافی در ایران میباشد که بدینوسیله از حضرتعالی به عنوان انسانی

ادیب و درد آشنا استدعا مینمایم با برسی لازم دست مارا در دامان انجمنهای حمایتی

از معلولین و هنرمندان کشور نروژ یا سایر کشورهای پیشرفته قرار دهید

با تقدیم احترام : افشار


ومن نیز این را وظیفه ای میدانم که این نامه را ارج نهاده وآنچه در توانم هست

حتی کم برای یاری ایشان بکار گیرم که دردرجه ی اول استدعای من از کشور

خودم ایران است .


تا توانی به جهان همدم محتاجان باش

به دمی, یا درمی یا *( قلمی یا قدمی *)


با کمترین وسیله ی ممکن کار گشای دیگران باش !

از کتاب قند ونمک ضرب المثل های تهرانی اقای جعفر شهری


ما از تندرستی سخن میگوئیم وقتی افرادی چون این شخص با تمامیت احساس وقدرت خود

تلاش میکنند که:( باشند ,حضور داشته باشند و برای خود کسی باشند) واین میبایست باعث احساس حقارت ما در وجود خود ما گردد که می بینیم با وجود اینکه نه تنها از مزیت سلامتی برخورداریم

بلکه همگونه امکانات رفاهی برای تدریس ورزش وحتی تفریح برای ما در پیرامون ما فراهم است حتی همان پارک با وسایل ورزشی ,امابراحتی وبا شتاب ازکنار ان میگذریم وشاید حتی نگاهی نیز به آن نمی کنیم


اندوخته ای با ارزشتر از تندرستی ، نمی شناسم . *ارد بزرگ


ضرب المثلی از کتاب قند ونمک میگوید: « تابستون تندرستی , زمستون زیر کرسی * »

جمله نیز به همین شکل درکتاب نوشته شده است که به زبا ن محاوره ای گفته می شود به معنای : برنامه ی اکثریت مردم آن روزگار که تابستان جهد شان برای کار وزمستان جهت استراحت معلوم شده بود


: در غفلتی زیستن

__________________:


غافل از موجودیت هستی , بی خبر از غنیمت وجود...در نگاهی همواره

در نگاهی همواره , بی تفاوت ,تمسخری بر لب , درنگاهی خنده آمیز ,نگریستن به روزگار

شادی وشور وخوشی های لحظه را زنــد گــی نامیدن

و در « غفلتی زیستن » گناهی ست که در ندانستن های آدمی

غفلت را به آستانه ی در نـادانــی رهنمون میشود !

وچه بسیارند آنان که در خــود زیســتن را...در طلوع وغروبی شادمانه ... لـیک بی مـعنا

به شب وبه تاریکی ها می سپارند

اما اگر ...اگر میدا نست در راه زندگی ایسـتادن و بیـهوده زیسـتن

در نگاه خــداونـد گـناهی ست نابخـشودنی...

آیا باز ز رفتن و جستن خویش باز مانده وغرقه در روزگار میشد ؟!

براستی اگر در جشن شادمانه ها , زیستن وجاودانه بودن ِ نام خویش را

به تملق این و آن ســپردن

و با مــرگ فــرامـوش شـدن زنــد گــیست

لــعنت بر زنــدگــی ..من چــنین نمـیخـواهـم

و می بینـم آنان که خو یش را گم کرده اند...

ودر زیستنی , براستی بیهوده وبی ثمر, جشن شادی گرفته اند ,

بی آنکه بدانند, مرگ در پی کوچه ای

که شاید اولین کوچه گذر باشد ,ایستاده است واینان اما غفلت را

به میهمانی ِ خانه ی دل برده اند

و( خاطر« مرگ را») در بیهوده زیستن ...خندان نموده اند.

اخر چه سودکه مردن اینان نیز, بمانند عمری , زندگی کردن...

همانقدر بیهوده است

که فرقی نداشت , باشند یا نباشند .

دریغ ودرد که اینان, به خداوند ره نمی یابند

تا در یابند جستن خویش , رسیدن به خداست

اینان گوئی عمری , در مرداب ثابت بودن , بر هستی خنده کردند

غافل ازاینکه ,لبخند تمسخرآلود زندگی , برروس اینان عمیق تر

از هر خنده ای , هر روز ,عمق تازه ای میگرفت

و این از خویش بی نصیب واز دنیا سهم نبرده ای

که کاخ آرزویش , مرمر خانه ای میشد, که سر برآسمان میکشید

هروز از خدا دورتر وبه هیچخویش نزدیک تر

واین نقش‌آرمانهای او بود و بس...خانه ای بر بلندا !!!

یک عمر حقارت , برجی بر تپه ی نادانی ...غفلتی به بلندای زمین تا قلب کهکشان
و چه شادند اینان !!! خوش باشید..به خیال شما , دنیا , از آن شماست

درنگاه خدا ار آن کسی که , در بیقوله دانائی خویش, بیش ازتوزندگی کرد
بیشتر آموخت ...کمتر فخر فروخت...وهمیشه صادق بود
و نزدیکتر به عرش خدا
امازندگانی برتو خوش باد...که عمر بودن تو
هر روز در فنا تازه میشود
در بی خبری تو ....هر روز ... هر روز ... هر روز .
ف . شیدا


پایان فرگرد تندرستی به قلم فرزانه شیدا


Farzaneh Sheida -fsheida

منبع :بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *تندرستی*
http://greatorod.forumotion.ca/forum-f11/topic-t3-5.htm#21

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

*آدمی*

سایت داستان های کوتاه : حکایتی از ناصر خسرو

تارنگار خسرو گلسرخی - پاردوکس ارد بزرگ و خسرو گلسرخی