بخشی از بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد * فرگرد مردان و زنان کهن*



- فرگرد مردان و زنان کهن

چرا کلمه ی کهن براین فرگرد نهاده شده است ؟ این واژه به معنای کهنه بودن یا پیر بودن نیامده است که معنائی ژرف تر دارد و پایه ی آن براساس انسانها ومردان وزنانی ست که تجربه های کافی از زندگی را دارا بوده وبا دیدگاه عمیق ونگاه بصیرت خود می توانند زندگی وآینده را نیزپیش بینی نمایند .. ودرعین حال نیز میتواند اشاره اى باشد بر آنان که پیش از ما بسیار ضرب المثل ها وتجارب زندگى را براى نسل بعدى وهمچنین ما به ارمغان نهادند و لازم به تذکر است که ما از:

* جادوگرا ن یا افرادی که ازدنیای ماورای طبیعه*

آمده باشند صحبت نمیکنیم بلکه از انسانهای واقعی حرف میزنیم! انسانهائی که عمق درک ونگاه آنان براثر تجارب بیشمار زندگی انقدر است که که میتوانند پیش ازعمل ، نتیجه عمل را پیشاپیش به شما بگویند. شاید بپرسید چگونه ؟ آیا این ضرب المثل را شنیده اید که میگوید :

" پیشـگیری بهـتر ازمـداواسـت "

بگذارید این جمله را ازنگاه چنین زنان ومردانی برای شما ، (البته آنگونه که خود این مطلب را درک میکنم و به آن اعتقاد دارم ، تفسیر کنم) .
همیشه میگویند انسانهای محتاط هرگز کاری را نمیکنند که خالی از احتیاط باشد.

حال... درتصور خود این رانظر بگیرید که دریک حیاط دومادر ودوکودک باشند وخانمها مشغول صحبت وکودکان درحال بازی .. در داخل این حیاط ودر وسط آن یک حوض با چند ماهی وجود دارد، در گوشه ای دیگر پله های زیرزمین ودر بخش دیگر باغچه ای کوچک (شاعرانه اش کنیم)

" پراز گلهای رنگارنگ محمدی"که من بسیار دوست دارم!

و حال ..." شکل نگاه " این دومادر باین حیاط میتواند بدو گونه باشد

- برای مادراولی همینقدر که کودک سرش به کودک دیگر

گرم است واو زمان فراغتی برای صحبت یافته است

کافیست تا تمامیفکر وذکر خود را به حرفهای خانم مقابل

گذاشته ودیگرکاملا خاطر جمع باشد

که درحیاط دربسته ای

که آنان هستند هیچ چیز نمیتواند آرامش محیط را برهم زند

وخطر ی هم نیز متوجه بچه نیست.

- درنگاه خانوم دوم اما، تنها چهره ی زن نشسته درمقابل او نیست!
اودرعین حال که به سخنان این خانم گوش فرا داده و جواب نیز
میدهد تمامی مدت نگاهی هم بر فرزند خود دارد

چرا که: احتیاط شرط عقل است ولااقل او میتواند بااین " مراقبتِ چشمی" اگر درجائی خطری را متوجه فرزند خود دید باو نهیب زده و او را متوجه کند . مثلا بگوید: زیاد داخل حوض خم نشو، ماهی ها همانجا هستند وجای دیگری نمیروند اما تو ممکن است بداخل حوض بیافتی! یا زیاد درحال دویدن به پله های زیر زمین نزدیک نشو یا مواظب باغچه باش گلهای رز خار دارد وممکن است بروی آن بیافتی!
البته این موضوع حمل براین مسئله نشود که مادر زیادی از حد آزادی بچه را درحیاط محدود میکند ومانع از تفریح فرزند خود میشود ...درجواب باید گفت گاه جلوی بعضی اتفاقات را نمیشود گرفت ودرتمام زندگی نیز قادر نیستیم همیشه بدنبال عزیزان خود باشیم وارا از سقوط یا هر واقعه دیگری آنان را بدور نگه داریم اما این در" ید قدرت ماست " که باو

- "احتیاط " را بیآموزیم
- توجه کردن به اطراف ومحیط بازی را بیآموزیم :

واین خود در زندگی او نقش مهمی را بازی خواهد کرد چراکه فرزند نیز، خواهد آموخت که درمحیطی که هست همه آنچه در انجا وجود دارد ، را دیده ومراقب رفتار واعمال خود باشد واز زیان ها وآسیبهای احتمالی درامان باشد .

همین مطلب در کل زندگی ما انسانها درهمه ی سنین نیز" نقش عمده ای " را بازی میکند

اما * انسانهای کهن* با تجربیات وهمچنین دقت در برابر عوامل خارجی ، همواره نوعی توجه ، نگاهی تیز بین ، اندیشه ای آماد وبه شکلی موشکافانه، احتمالات را درحد بالائی قادر بدیدن هستندهمانگونه که شاعر میگوید:

توُمو میبینی ومن پیچش مو
تو ابرو من اشارتهای ابرو!

در نتیجه اینگونه افراد ، قادر هستند که هم خود وهم دیگران را ازپیامده ها وپیشآمدها وحتی خطرات احتمالی آگاه کرده و به دیگران هشیار های بموقع وپیش بینی شده ای را بدهند.

ودرعین حال اینگونه افراد هرگز در زندگی
به اینکه درجائی ایستاده و فقط ناظر آنچه میشود یا خواهد شد
باشند ، نخواهند بود چراکه همیشه بقولی به روز هستند
وهمواره دریک" هشیاری دائمی " زندگی میکنند

* نگاه مردان کهن ایستا نیست آنها دورانهای آینده را نیز به خوبی می بینند . ارد بزرگ

●*●* ●* ●*●*

بیــدار

بدل آرامشی در خواب می جستم که آنهم در پریشانی، مرا بیدار می سازد و می بینم که خواب دیگران ، مانند " ظلمت " سخت سنگین است ! و در آرامشی خفتن ،خیالم را تمسخر میکند، با نیشخند تلخ تاریکی !

شب آرام است و من ،با واژه هایم مانده ام تنها خیالم میرود همراه اندیشه ، بدنبال شب رویائی شاعر کمی تاریک میگردد

به ابری نور مهتابم ، وابر آرام
بیک بوسه، جدا میگردداز،آغوش ماه شب
ستاره در نگاهم میزند چشمک ، و بیدارم !

سکوتی سخت و سنگین است !

کسی شاید بغیر از دیدگانم ، باز بیدار است...
کسی شاید به شب با روح بیداری
درون خلسه ای نجوا به شب دارد

کسی شاید میان انتظار و لحظه دیدار
زمان خواب را رویا کند،در شوق بیداری

که فردا را ببیند در نگاه او
میان وعده گاهی ،روشن از آن دیده آرام
که بر او همچو آغوش است

دلی عاشق بیک رویا ، باوجی همچو پرواز است...

واوج عاشقی زیبا !
محبت در نگاهش رویش یک عشق
و عاشق زندگی کردن، چو یک رویاست
و جز او قلب غمگین هم ندارد خواب
و آن بیــدارِ روح ِغرقه در افکار
که میجوید جواب از " هستی و بودن "

....

....و چشم شاعری، می بیند این شب زنده داری را...
که بیداری دلیلش هر چه هم باشد
میان زندگی ... با عشق و شور وُغم
" به عرفان میرسد احساس یک بیدار "!
و شب آرام به راز این سکوت خود

به دل گوید :

به آرامش دلت را آشنا گردان ، به آرامش
: تو معنایِ ِ" سکوت زندگی" دریاب
: و دل را هم" رها کن از اسارتها "!
مگیر از او نوای عاشقی ها را
مگیر از او طپش های محبت را

"خـدای عـشق "بـیدار است... و مـی بیـــند دل ما را !

1385/2/16 شنبه - فرزانه شیدا

------

برای روشن کردن اینکه چگونه چنین انسانهائی قادر بدیدن آینده هستند
مثالهای بسیاری میتوان زد که من بسادگی با ( حیاط ، مادر وفرزند)
آنرا توضیح دادم و حال در جنبه دیگرآنرا در باب زندگی در طبیعت ، دنیا واجتماع مثال خواهم زد:
چرا گفتم که مردان وزنان کهن همه به این دید به زندگی نگاه میکنند که :

" پیشـگیری بهـتر ازمـداواسـت "

انسانهای عاقل ودانا همگی میدانند که بسیاری از آنچه در زندگی برما میگذرد
نتیجه اعمالیست که دیروز خود ما، "استارت شروع" آنرا زده ایم!

برای مثال : من شروع بکاری جدید میکنم فرض بگیریم: نوشتن همین بعُد سوم آرمان نامه خوب من می توانم بدون اینکه به هیچ یک از مطالب ارد بزرگ در فرگردها نگاه کرده باشم، ودر مورد آن فکر کرده باشم ، هرچه دلم می خواهد بنویسم وآسمان وزمین را هم بهم ببافم وشما نیز نتیجه بگیرید که :خوب دیدگاه فرزانه شیدا درست یا غلط به " فرگردها " اینگونه است! که البته هرچه هم باشد شما بعداز یکی دو فرگرد این را درخواهید یافت که نویسنده آیا فقط خوشش میآید بنویسد یا براستی در باب هر فرگرد بدنبال مطالبی رفته است که لااقل در اثبات حرف خود بعنوان دلیل ومدرک آنرا ارائه داده وبدین شکل ثابت نماید که نوشته هایش نه فقط افکار وتفسیر شخصی اوست

بلکه در پی بهتر نوشتن ودرست نوشتن وگفتن سخنی که براساس علم ومدرکی باشد بسیار به جستجو پرداخته و اینترنت را هم زیر ورو میکند تا قادر باشد آنچه را که میگوید با اطمینان خاطر بگوید ودرصورتی که کسی سوالی را پرسید بتواند شاهد ومدرک خود را نیز ارائه دهد.

حال چه بادادن ادرس یک سایت چه بااشاره به کتاب فلان نویسنده ومحقق و...

یا برای مثال ارائه همان ترجمه که به یاری گرفته شد

تا سخن را علمی تر وبراساس گفتار یک فرد آگاه ار ائه شده باشد.

حال این عمل من میتواند به نسبت اینکه چگونه این کار را انجام

میدهم پیامدهای خودرا داشته باشد

برای مثال: اگر از دار و دیوار بگویم سرانجام کسی پیدا خواهد شد که بگوید: این مطالب به فرگردهای اُرد بزرگ چه ربطی داشت؟! و من نیز باید توانائی آنرا داشته باشم که جواب قانع کننده ای بدهم. همین مطلب درباب زندگی نیز نتیجه ی خود را نشان خواهد داد ومنو شما هرقدمی کهرگامی را که در زندگی برداریم می بایست جوابگوی آن در آینده نیز باشیم من وشما نمیتوانیم هیچ عملی را بدون اینکه پیگرد یا نتیجه ای در زندگی ما داشته باشد انجام دهیم دقیقا "هیچ عملی"! زیرا در فردا و دیگرفرداها اثر آنرا خواهیم دید من وشما اگر بجای نوشتن وخواندن همین متن، جلوی تلوزیون نشسته بودیم یا دراینترنت چرخی میزدیم هم ، باز کاری انجام داده بودیم،و حتی اگر از سر تفنن بوده باشد هم باز " کاری انجام شده " ! خواه منو شماچیزی زآن آموخته باشیم، خواه اینکه فقط برحسب سرگرمی اینکار را انجام داده باشیم اما زمانی را که دراین میان صرف کرده ایم بخشی از " لحظات زندگی" بود!

لحظات زندگی ما که یا به تفریح سر کردیم یا بگوشه ای نشستن یا دیدن تلوزیون خواه دیدن یک سریال طنز بوده باشد یا اخبار به هر شکل ....

منو شمااین لحظات را زندگی کرده ایم و زمانی که به رختخواب میرویم، همینکه این روز را چگونه سر کردیم ؟ چه انجام دادیم وبه کجا رسیدیم ؟، یکی ازمهمترین بخش زندگی ما خواهد بود وروزی خواهد رسید که برای مثال: من یا شما بگوئیم اگر کمی بیشتر در زندگی به آنچه انجام دادم توجه کرده بودم اگر بجای گذران وقت آنرا به کاری صرف میکردم... شایدامروز بسیار بهتر ازاین زندگی میکردم! وچنانچه از امروز خود راضی باشید، براحتی سر بربالش نهاده باخود میگوئید:اگر هیچ نکردم ،لااقل آنچه را که دوست داشتم انجام بدهم وتمام کنم، تا بآخر انجام دادم وباتمام رساندم .
آنتونی رابینز : من بیش ازهر چیز ، اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند ، شرایط زندگیمان نیست ، بلکه تصمیمهای ماست انسانهای کهن دقیقا همینگونه فکر میکنند آنان میدانند درکجا چه موقع وچگونه کاری را انجام دهند واز آنچه در نهایت اعمال خود بآن میرسند نیز اگاهی دارند چراکه هرگز تن بکاری نمیدهند که دردی (مادی ومعنوی) را فراهم سازد که درفردا، نیاز به مداوای درد آن داشته باشند! بلکه چنانچه گامی را بردارند پیشاپیش تمامی مراحل اولیه ونیازهای آن ودانش آنرا نیز دنبال کرده ، آموخته وسپس گام خود برمیدارند وبا درنظر داشتن مراحل اولیه ی

" پیشگیری قبل از معالجه ومداوا"

را نیز مد نظر داشت هوگامهای خود را بدرستی وبااحتیاط وبا درنظر داشتن پیشآمد هایاحتمالی برداشته اند و اگرچه خدا نیستند که تمامیوقایع را بتوانند پیش بینی کرده یا آز ان اگاه باشند ،اما همانقدر که میدانند نتیجه اعمال انجام داده شده توسط خودودیگران چه اثر میتواند داشته باشد کافیست تا: * گامهای خود را پیش از برداشتن، اول محکم کرده، *سپس قدم بردارند!* وبقول عامه ی مردم :

جائی نخوابند که آب زیرشان برود

بلکه مطمئن باشند که آنجائی که هستند وکاری که در آن رابطه انجام میدهند ،نتیجه درستی را بدنبال خود خواهد داشت و این" برخواسته ازتجارب زندگیست "!

ازاینروست که میگویند همیشه به تجارب دیگران نیز توجه داشته باش ودرچیزی که درست بر ان آگاهی نداری از دیگران سوال کن یا بدنبال دانش آن برو تا در راه مجبور به ایستادن ویا حتی برگشتن و درنهایت شکستی نباشد. من پیش تر نیز از " آنتونی رابینر"سخن به میان آورده ام نویسنده ی ۵جلد کتاب موفق" بسوی کامیابی" که بارها وبارها درایران به چاپ رسید. آنتونی رابینز : من و شما نیز می توانیم زندگانی خود را به صورت یکی ازاین افسانه ها در آوریم ، به شرط اینکه شهامت داشته باشیم و بدانیم که قادریم اختیار اتفاقاتی را که در زندگیمان می افتد به دستگیریم.

------

دراینجا لازم میبینم توضیحی کوتاه درباره ی او بدهم : او جوانی بیکار، شکست خورده، فقیر ومآیوس بود که در یک اتاق اجاره ای کثیف زندگی میکرد امروز همان او فردی با طرفداران زیاد ، موفق وشناخته شده است از سخنان او نمونه ای میاورم که به فرگرد ما نیز ربط عمده ای دارد: او درکتاب خود میگفت: زمانی که در فقر وفلاکت زندگی میکردم وبالاجبار ظرفهای خانه ام را در وان کثیف وبدبوی تنها اتاقم می شستم، همیشه باخود میگفتم باید راهی برای بهتر شدن زندگی خویش، بیابم ودراین زمانها بهترین راهی که دراین زمان بفکرم رسید این بود که نگاه کنم و ببینم افراد موفق جامعه چگونه افرادی هستند بخصوص آنان که بی هیچ سرمایه ای خود را به جائی رسانده اند

*اگر نتوانیم به تبار خویش سامانی درست دهیم ، مانند این است که در خانه ایی بی دیوار زندگی می کنیم. ارد بزرگ

.....

و.... " آنتونی رابینر" ادامه میدهد که ...آنگاه من باید دقیقا پا برجای پای آنان بگذارم که شاید بتوانم موفق شوم وهمین فکر امروز مرا دراین مکان که ایستاده ام قرار داده است......

* مردان و زنان کهن در راه رسیدن به هدف ، یک آن هم نمی ایستند . ارد بزرگ
.....

بله به همین سادگی

: " آنتونی رابینر" مردی که دنیا اورا میشناسد

ومردم برای دیداراو حاضرند، ازهرکجای عالم که شده

راهی شوند تا فقط ،حتی شده لحظاتی کوتاه اورا ببینند.

چراکه او قادر به قبول ا ین نبود که بپذیرد:

هرآنچه قسمت وتقدیر براو

صلاح میدانست تا مردی ، فقیر و ناامید وبی سرنوشت

باشد، براوروانیست ومی بایست خود برای خود کاری انجام دهد:

قسمتم یعنی : خود من :

هـر چه بـودم ...هـرچـه دیدم
هــرچه را ، د ر ره کــشـیدم
از هــر آن جــائی گـذشتـــم
بـا هــر آن فــردی نشــستـم

گــررهـی، بر مــن نبــوده
یـا کـه شـد ، راهی گشوده
گـرکـه رفـتم، راهِ غــ م را
گـه به جمعی ، گـاه تنـها!!!

از" خـود‌ه ِ مـن" بـوده برمن
از" من ِ من" بـوده برمن!!!
....
زنـــدگی جــرمـی نــدارد
تـا به د ل رنـجی گـذارد!!!
دل به هــرراهـی کـه رفـته
شـوق ِآن،از"مـن " گـرفته!!!
....
هـرچـه بـوده ،بـوده ازمـن
هــرچـه بـوده ، بـوده ازمـن

گــر به غـــمها رهــسپارم
شــکوه ای از کـس، نـدارم
آخرایـن " انـدیشه ی مــن"
بوده چون " آیئـنه ی مـن"!!!

(قـسمـتم )، یعنـی خـود ِمــن!!!
(قـسمـتم )، یعنـی خـودِ مـن!!!

ــــــــــ ف. شــیدا / ۱۶ شهریور ۱۳۸۶ـــــــــــ

.... وبرمیگردیم به جمله ای که گفتم:
آنتونی رابینز:
پیش از برداشتن گامهایش در زندگی ، جای پای خود را محکم کرده بود،
اودقیقا براهی رفت که ا ز الگوی خود
که فرد موفقی بود ،برداشت کرده بود
وبه همین سبب پیشتراز انجام ، نتیجه را نیز میدانست!
این شخص یعنی" آنتونی رابینر" درواقع راهی را رفت
که دیگری شکستهایش را خورده بود
ورنجش را بجای او به تنهائی کشیده بود
درنتیجه برای آنتونی دیگر نیازی نبود که این شکستهارا مجددا
تجربه کند بلکه گامهای خود را بگونه ای برداشت که همان شخص
اولیه رفته بود،" اما باحذر کردن از گامهائی که
گاه باعث شکست مرد موفق ِاو" شده بود.

درواقع او

"از تجربه های ،یکبار تجربه شده ، به بهترین شکل استفاه کرده است "!

وخود را به مقامی رسانیده ،

که امروزه جز افراد شهیرو سرشناس جامعه آمریکا باشد.

....

اینگونه است که میگویند: تجارب دیگران را مورد توجه

قرار دهیم وآنچه آموختنی ست زآ نان بیآموزیم.

وهمینگونه است که جوانی چون " آنتونی رابینر"

خود میشود یکی از:

مردان کهن که ارد بزرگ ازاو سخن میگوید:

چو گرمای تن مردان و زنان کهن به آسمان پر کشید با یاد خویش

اندیشه هواخواهان خود را گرما دهند .

ارد بزرگ

********

دودمان بی نیا و مرد کهن ، به هزار آیین اهریمنی گردانده می شود. ارد بزرگ

**_*_____________*__**

*دل به تنگ آمده است :

مانده ام سرگردان ...ونمیدانم من
به چه اندیشه دلم خوش دارم
دیگر از هرچه دروغ است به جان آمده ام
دیگر از دیدن این چهره مردم به نقاب
اینهمه ضدیت حرف و عمل
اینهمه پشت هم از شاخ دروغ
برسرشاخه تزویر پریدن ...تا کی؟
من به جان آمده ام
دلم از هرچه دروغ است به تنگ آمده ..
فریادش نیست !!
بغض در راهروی سینه
چه آشوب زده حیران است
دیده ام اما خشک
ونگاهم خیره ، بر همه رفتن این روز وشب است
آه ای مردم دنیا چه شده ؟؟!!
از چه اینگونه به تزویر وریا پیوستید
از چه اینگونه دروغ
برلب وبر همه لبها جاریست
وخدایا تو بگو
چه شده با دل این مردم تو؟
دوستت دارم ها
جز هوس نیست بروی لب این مردم دهر
ومحبت ها نیز
همه الوده به تزویر وریاست
ودلم میسوزد
بر دل گنجشکی
مرغ عشقی به قفس
یا کبوتر هائی
که ز دست منو تو
دانه بر میچیند
و خیالش خوش بود
که کسی دانه او خواهد داد
وای برما که برخود هم نیز
دانهء درد وغمیم
چهره در پشت نقاب
خالی از هر احساس
بر دلی میتازیم
که محبتها را بی هرآن سود ونیاز
رایگان می بخشد
خسته ام از همه این بازیها
وز آن مردم بی تدبیری
که درون خود ودر فطرت خویش
همه را مردم نادان خواندند
و بصد بازی وصد ها تزویر
بر دل ساده او چنگ زدند
وگهی زندگیش را آسان
تا به سر منزل غوغا بردند
تا بدرگاه شکست!!!
وبه خلوتگه خویش
بردلش خندیدند
مانده ام شیطان کیست
اگر اینگونه کسی شیطان نیست
...آه .
آه بس خسته بسی دلگیرم
ودگر قدرت این نیست مرا
که بیک قطره اشک
دل زاندوه رهانم به دمی
قلب من پُر شده از بغض وسرشک
دیده اما خشک است
ولبم
بسکه گزیدم هر دم
همچو دل میسوزد!!!
دلم از هرچه زمین است دگر نومید است
آسمان باز بآغوشم گیر
ودگر باره تو بگذار که سر بردل ابر
لحظه ای زار زنم
دل به جان آمده است
دل به تنگ آمده است!

9 بهمن 1385 دوشنبه : فرزانه شیدا

پایان: ** فرگردمردان و زنان کهن **

به قلم: فــرزانه شـــیدا

منبع : بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد * فرگرد مردان و زنان کهن*
http://greatorod.forumotion.ca/forum-f11/topic-t2-5.htm#10

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

*آدمی*

سایت داستان های کوتاه : حکایتی از ناصر خسرو

تارنگار خسرو گلسرخی - پاردوکس ارد بزرگ و خسرو گلسرخی