متن اصلی نظریه قاره کهن ارد بزرگ







خاور و باختر

واژه گان خاور (شرق) و باختر (مغرب) در سامانه جهانی به چه گونه است .

خاور کدام سرزمین ؟ و باختر کجاست؟

چه رازی در پس این واژگان است ؟!

امروز پرده از رازی پزرگ برخواهم داشت !

می دانم هر آزده ای اگر پایش را بدرون یافته هایم بگذارد ، دیگر از آن پا پس نخواهد کشید .



شایان گفتن است در نوشتار زیر هر گاه نام " قاره کهن" و یا " سرزمین ما " آورده می شود روی سخنم سرزمین هایست که کشورهای قزاقستان ، ازبکستان ، تاجیکستان ، قرقیزستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، افغانستان ، شمال باختری هندوستان ( سرزمین کشمیر ) ، پاکستان ، ایران ، عراق ، ترکیه ، سوریه ، لبنان ، قبرس ، نیمروزی ترین (جنوبی ترین ) بخش روسیه در میانه استراخان در شمال دریای خزر تا نیمروز اکراین ، آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان بر روی آن جای دارند .


در آغاز چند پرسش :

با نگرش بر پیشینه فرهنگ ، منش و بافت بومی چه همانندی میان مردم " سرزمین ما" با خاور جهان ( فیلیپین ، تایلند ، کامبوج ، ژاپن ، چین … ) می توان دید ؟

ما چه همریشگی با چپره (جامعه) و توده مردم آنها داریم ؟

چرا هنگامی که به اروپا می نگریم آنان را همگن تر می بینیم ؟



چهار منش مردم جهان

یک - خاور

در خاور جهان ، برگرفته از چین و کشورهای گرداگرد آن ، احساسات و انگاره پردازی (افسانه ای ، خیالبافی) میاندار است .

با نگاهی به اندیشه های بودا ، کنفسیوس و تائو می بینیم بیشتر رفتارهای آنها احساسی است، و در هنرهایی همچون خوشنویسی و نگارگری این احساس بیشتر دیده می شود .



چند گزینه :

- ناسازگاری احساسی چین بر سر دیدار نخست وزیران ژاپن از یک نیایشگاه دیرینه .

- گروهک های نو پای انگاره پرداز در ژاپن و یا چین که گاهی خوی سیتزه جویانه به خود می گیرند.

- جشنها و بزمهایی همچون رقص اژدها

- در ورزش نیز آنان پرشتاب و احساسی همچون ورزش های بومی خویش رفتار می کنند

- بزم چای نمونه دیگر آن است .



دو - باختر

وارون بر این در باختر گواه (شاهد) مَنشی همواره مادی هستیم آنچه رویکرد پایه را بر دوش دارد بازار سرمایه و سود بیشتر مادی است اروپائیان برخورداری از درآمد بیشتر را پیشتر ، به گونه ای نابهنجار(غیر قانونی) بکار گرفته اند . مکیدن خون سرزمین های گوناگون بدست آنها گویای حس سودجویی آنهاست ، بیشترناسازگاریهای چپیره های (جوامع) اروپایی تا یک سده پیش بیشتر برای بخش بندی داشته های (ثروت) سرزمینهای دیگر جهان بوده است و دیدیم این درگیری ها به نخستین جنگ جهانی انجامید و پس از آن توفان جنگ دوم جهانی ، که به خونخواهی از جنگ نخست وزید.

با نگاهی به اندیشه های آدلف هیتلر در نامه "نبرد من" می بینیم همواره دیدگاه آنها بیشتر خوراندن افرنگ(اروپایی) بدست مردم سرزمین های گسترده تر خاوری است . نگاه اروپائیان نگاهی است خود خواهانه . آنها هیچگاه از خود نپرسیدند این تاراج آبادها ( مستعمرات ) ، خود دارای فرهنگ و پیشینه و شناسه ای با ارزش هستند آنها به توشه ها و داشته های یک کشور ناتوان می نگرند ، نگاه سود جویانه آنها از آغاز پدید آمدنشان بوده و همچنان ادامه دارد .

گزینه ای دیگر :

کسی برخودار از سامان شهروند پذیری ( قانون مهاجرت ) آنها می گردد که بیشترین سود مادی را برای آنها داشته باشد .

برخورد آنها با ترکیه برای پیوستن به سازمان (اتحادیه) اروپا نماینگر این گفته است .



سه - قاره کهن


و اما "سرزمین ما"

دارای مردمی میانه رو ، آزرم گرا و ادبمند می باشند مردمی هستند که از احساسات و مادیگرایی با نیروی خرد به اندازه بهره می برند . این مردم میانه رو همانا در میانه جهان می زیند ، در سرزمینی زندگی می کنیم که برآیند رفتار ما خاور و باختر را برای تاراج آن به تلاش واداشته ، گنج پنهان خداوندی در این سرزمین همواره هویدا بوده است .



چهار - بومیان


مردم قاره آفریقا به جز کشور مصر( مصر منش و خویی نزدیک به قاره کهن دارد) و سرزمین های بومی قاره های آسیا ، آمریکا و استرالیا دارای فرهنگی خویشاوندی و تبارگرا می باشند نگاه آنها بیشتر به تبار و شهر خویش بسته است . آنها پهنه پیوستگی شان را به روشهای گوناگونی اندک ساخته اند.

بیشتر گسست اندیشه و منش بومیان با ساکنان قاره کهن در آن است که آنها پافشاری بر بده بستانهای فرهنگی با دیگر فرهنگها و یا گسترده تر نمودن آرمانها و اندیشه خویش نمی بینند . در حالی که چپیرهای قاره کهن بخت خویش را در داد و ستد گسترده تر و پخش یافته های خود می دانند .


بومیان برای داد و ستدهای خود سامان و هنجار ویژه و استواری دارند که بیشتر رویه درونی (جنبه داخلی) دارد آنان بجای " احساس " خاور زمین از " خوی آهنین" و بجای "سودجویی" باختر به "بسندگی و شکیبایی" روی آورده اند .




هشدار :

سرزمین های کوچ نشین (مهاجر نشین) ، دارای منش و خوی ویژه نمی باشند قاره آمریکا و استرالیا پهنه ای بزرگ از کوچندگان ناهمگون است پس صدها سال با یک برآیند همگیر بازه (فاصله) دارند .



هشداری دیگر :

در کشورهای ساتراپ های پیوسته (ایالات متحده) آمریکا ، کانادا و استرالیا از برای بودن اروپائیان در بافت زورمند چپیره آنجا ، به روشنی می توان چهره پنهانی و سود جوی باختر را دید .




ریشه آشوب


دانشمندان باختر در یک بررسی پیشینه ای (تاریخی) به این فرآیند رسیدند که باید چنبره ای (حلقه ای) بزرگتر از مرز های سیاسی بین خود و همچنین " سرزمین ما " به گونه نادیدنی بکشند.

این آغاز پیدایش قاره اروپا شد و به پیروی از آن دیگر سرزمینها نیز نام قاره به خود گرفتند اروپائیان دشمنی میان خود را با چنبره ای به نام اروپای یکپارچه بهبود بخشیدند که البته همیشه نیز نتوانسته آنها را یکدست نگاه دارد . شاید ساختن قاره در سرزمین آنها سبب همگونی بیشتر درمیان آنها گشت اما به بهای بلعیدن قاره کهن ، اندکی را اروپا و سرزمینی بزرگ را آسیا .



اروپائیان دشمنان خویش را به یک گونه می پندارند.

مردمان قاره کهن همچون آنان تاراجگر نبودند . این رویداد آنگونه گشت که در پیشینه آنان همواره به شیوه های گوناگون به سوی قاره کهن بتازند و با آن که رفتاری ددمنشانه از خود به نمایش می گذاردند همواره مردم قاره کهن را " بربر" می نامیدند .

این رویداد درباره پیشینه کهن نیست با نگاهی به لشکرکشی فرمانروایان اروپا در ۲۰۰ سال گذشته خواهید دید بارها اروپائیان تلاش نمودند به سرزمین ما نزدیک شوند ، اگر این پیشامد رخ می داد شاید روزگار قاره کهن امروز به گونه دیگری بود .





سود اروپائیان

امروزه اروپائیان می دانند برآیند ادامه کمین قاره کهن بدست خاور زمین ، بافت شگفت و دگرگونی را پدید آورده است به این گونه مردم این سرزمین بزرگ هیچگاه نمی توانند یگانه شوند ودر پی آن نگرانی برای سود جویی های آنان فراهم سازند . روشن تر آنکه بافت ناهمگون امروز جلودار پیوندهای همیشگی میان آنان خواهد شد . سازمانهایی همچون آسه آن ، شانگهای ، دریای پارس (خلیج فارس) و اکو میوه این ناراستی است.

و بر پاد (خلاف) چهره کنونی آسیا ، کشورهای اروپایی با پیشینه هم ریشه و یکدست تر بودن دارای توان بیشتری برای رسیدن به همگرایی هستند .




چرا خاور و باختر؟

شاید بپرسید این رویداد چه دردی را داروست ؟ که ما بخشی از پیکره قاره کهن باشیم و یا خاوری و یا باختری ؟

آشکار است که نام ها می توانند خود دارای اندیشه و توان باشند نام ها شناسنه ، گوهره و نشان پیشینه ماست.

نام می تواند پویا و پرورنده باشد .

نام می تواند یار و توان پیوستن و یکپارچگی یک سرزمین باشد .





به تاراج رفتن نمادهای فرهنگ دیرینه ما

در دو سده گذشته باختر از ندانم کاری سران کشورهای قاره کهن سود جسته و بسیاری از دانش ها و آفرینشهای فرهنگ ما را به یغما برده است .

آنها برای هنجار بخشیدن کار خود دیوان های ویژه ای ساختند و دانش جهان تا به آن روزگار را به نام خود نموده و برای هر دانشی یک تن از میان خود را گزینش و سپس به نام نماد دانش و فر ، با پررویی پایان ناپذیری بر همه بزرگان گیتی پیش شمردند .

آغاز فرهنگ و پیشینه سرزمین ما همچون مردم سالاری ( دموکراسی ) و یا دانشهایی همچون شهرسازی ، کیمیا ( شیمی ) ، هامار(ریاضیات) و هند چک (هندسه) ،اختر شناسی ، برید ( ارتباطات) و در پایان سرایش و نگارش ( ادبیات ) را به نام خود به گونه ای دروغین پخش نمودند.

دانشمندان سرزمین ما هنگامی پی به ریشه داستان بردند که دیگر خیلی دیر شده بود .

کاش این موارد به دانشها پایان می یافت. آنان خود را پدیدآورندگان نخستین هنرهای بشری همچون نمایش ، نگارگری ، پیکر تراشی ، آهنگ سازی و دهها نمونه دیگر دانسته و با ناکسی همه را که به گونه ای پر گواه از آن پیشینه مردم سرزمین ماست را در نفیر و کرنا به سود خود به جهانیان شناسانده اند.




پندار تاراجگر باختر

سرنامهای مرزبندی کنونی قاره ها را اروپائیان نوشته اند .

آنان آرزوها و پندارهای تاراجگر خویش را نیز به گونه پلیدی به نمایش گذارده اند .

به گستره مرزهای سرزمین امروزی اروپا نگاهی بیفکنید .

این مرزها با هیچ گواهی نمی تواند درست باشد!

آنان زبانه مرز خویش را تا شمال ایران کنونی و تا دل روسیه پیش برده اند شاید نیازی به گفتن نباشد که هیچگاه آنها به این مرزهای دور دست نیافته اند .

این گمان می رود آنان از پس شکست ها و خواری های جنگی خود ، بدین گونه تاوان خواسته اند .

بی گمان این یک تاخت و تاز آشکار است .

می دانیم نزدیک ترین کشورهای شمال خاوری یونان ( کشورهای کرانه دریای سیاه ) ، دارای فرهنگ و ریشه مردم قاره کهن هستند .

ایدر مرزهای قاره امروزی اروپا نمی تواند جایی برای پذیرش داشته باشد . این مرزها ساخته انگاره بیمار کاخ های سرد و برهنه یونانیان است و گویای تاخت و تازی نمادین به درون بافتهای توانمند قاره کهن .



به نمونه های زیر بنگرید آیا می توانید ناتوانمندی لازم را برای براندازی آن گرفتاریها در خاور و باختر دریابید ؟



آشوبسرای ( بحران) کشمیر :

آیا جنگ در آنجا خاموش شد؟ چرا کشمیر با فرهنگی بسیار دراز، به چنین دردی دچار شده آیا کشمیر داشته هندوستان است و یا پاکستان ؟ برای ما جای خواستی نیست مهم این است که آنجا بخشی از پیکره و پیشینه قاره کهن است



آشوبسرای بالکان :

در گسست یوگسلاوی گواه بودیم اروپا از نگاهداشت آن ناتوان بود . چرا مردم سرزمین ما در برابر این رویداد بسیار کنجکاو بود ؟ و چرا اروپائیان تا واپسین دم از میانجیگری قاره کهن در اینباره جلوگیری کردند ؟




آشوبسرای گرجستان :

افزون خواهی اروپائیان در آشوب ناپایان گرجستان هم دیدنی و شگفت آور است آنان هنوز نتوانسته اند میان سود خود در مسکو و تفلیس یکی را بر گزینند و این کشور با فرهنگ و پیشینه ای بزرگ هم چنان دچار آسیب های بی شمار است




آشوبسرای قره باغ :


سازمان اروپا کوشید پاییدن (کنترل) جنگ در بنا گوش ایران و ترکیه را خود بدست بگیرد و دیدیم نقش آنها از اندازه یک میانجی ناتوان بیش نرفت .

آشوبهای مانند این باید در قاره کهن و به بگونه ای درست به پایان رسد چون ترس از جنگ برای دو کشور نارسایهای بیشتر در پی دارد.




نکاتی آموزنده از فروپاشی سازمان همبستگی شوروی

آنگاه که سازمان همبستگی (اتحاد جماهیر) شوروی از هم پاشید همانگونه که استونی ، لیتوانی و مولداوی در باختری ترین سرزمین روسیه به سوی لهستان و اروپا کشیده شدند ، کشورهای تازه پا گرفته قاره کهن با شتاب به هم نزدیک شدند آنان بدنبال همریشگی بودند ، شور و شادی میان مردم کشورهای همسایه برای پیدایش داد و ستد همه سویه پدیدار گشت .




تخم دورویی باختر

باختر با دانستن این پیشینه که همگرایی می تواند به زیان آنها بینجامد با پاشیدن تخم درویی جلودار پیدایش ساختاری توانمند در این سرزمین شد رسانه های آنها همواره از هماوردی (رقابت) ایران ، ترکیه و پاکستان برای برخورداری از سود بیشتر در این کشورها گزارش می دادند و بدین گونه پیرامون را تیره و تار نمودند .



برآیند رفتار باختر

همانا میان مردم قاره کهن دوستی مالا مال است ما همواره دارای یک پیشینه همریشه هستیم.

در آغاز راه برخی از سیاسیون رفتار نادرست نموده و با سخن باختریان هم آوا شدند اما با خواست مردم ، روند همکاریهای فرهنگی ، دانشی و ارزی (اقتصادی) همچنان گسترده راه خود را می پیماید .



خاور در بوته ارزیابی

گفتگوهایی که گذشت به چم (معنای) پاک بودن خاوریان نیست ..

برای نمونه اگر نگاهی به سازمانهای گوناگون ورزشی آسیا بیفکنید ! خواهید دید بیشتر آنها در خاور دور جای دارند ؟!

خواسته آنان چه اندازه با رویه ورزش این قاره برابر است !

سالهاست ورزشکاران سرزمین ما در گرداب این نمایندگان ورزش آسیا گرفتارند و راه درمانی هم نیست این چپیره ها (مجامع) نگاهبان سود کشورهای خاور دور هستند سازمان کشورهای عربی بدبختانه بسیار دهشتناک تر رفتار می کنند .

تنها ورزش بدین درد گرفتار نیست سازمانهای دیگر آسیایی نیز چنین روندی را می پیمایند.

سالهاست گفتگو از یک آگه رسانی ( خبرگزاری ) آسیایی بزرگ است و می بینید آگه رسانی های چینی و ژاپنی در یک هماورد فشرده تلاش در گرفتن این پهنه را به سود خویش دارند و شگفت آنکه مردم قاره کهن باید خوارترین گزارشهای آنان را ببینند و آشکارترین گزارشهای سرزمین خویش را از اندک رسانه های درونی و یا از رسانه های باختر ! بگیرند .

این را چگونه می شود پاسخگو بود .




بازیگران ناب آسیا

دو دسته آسیای دوری ها (ژاپن ، چین ، کره ،…) و تازی ها ( عربها ) بر آسیا سوارند برای اینکه شمار آرایشان بیشتر است .

سازمانهای ارزی (اقتصادی ) آنان گویایی بافت بومی و یکدست سرزمین آنهاست.





نپذیرفتن دیدگاه " راه ابریشم"

خاوریها بویژه ژاپن و چین تنها گزینه ای که تا کنون برای نگاه داشتن یکپارچگی آسیا آفریده اند همانا " راه (جاده) ابریشم" است .

و اما چرا ابریشم ؟!

این را باید از ژاپنی ها و چینی ها پرسید !

راهی برای پیوند سرزمین ما با آنها بوده است سرنام ( عنوان ) ابریشم هم نشانه سود خواهی آنها و چیرگی بر پیشینه دیرینه آن است آنان هماورد خودرو ( مسابقات رالی ) و یا داستانهای سیمایی ( سریالهای تلویزیونی ) در راستای گسترش این دیدگاه به گونه ای یک سویه ترتیب داده و یا ساخته اند .

آنچه مردم قاره کهن به آنها بخشیده اند اگر همچون ابریشم مادی نباشد اما در ارزش گذاری از ابریشم بسیار با ارزشتر است .

به گفته یکی از برجسته ترین دانشمندان چین ادب و خرد آنها در گروی فرهنگ سرزمین ماست.

آنها از همین راه ، که نام آن را "راه فرهنگها" می گذارم ۴۰۰ سال پس از نگارش "شاهنامه" بکلک استاد فردوسی ، سروده های او را بی کم و کاست به چینی برگردانده و همه سرنامها و نامها را برای خود بدلخواه بر می گردانند و بر پایه آن سروده ها ، صدها نمایش کهربایی ( فیلم سینمایی ) رزمی ساخته اند ! …

بله راه فرهنگ ها و نه ابریشم …



غوغا سالاری هنر چینی ها ست

در آغاز چند گزینه کلیدی :

- خاموشی چینی ها در درگیری های جهانی نباید بر آشتی جویی آنان گذاشته شود . آنان زمانی که گمان کنند آماده رویارویی هستند از هیچ گونه کرداری فرو گذار نخواهند بود.

نمونه آشکار آن را در کامبوج دیدیم جنگی با هزار هزار ( یک میلیون ) کشته ! .

آنان آدمیان نازک بدنی ( ظریفی ) هستند و به همین گونه در سیاست بخش بیرونی ( خارجی ) خود نیز بسیار نرم رفتار می کنند اما این رویکرد نباید ما را به دام بیندازد .



- تایوان در گذشته بخشی از چین بوده است چینی ها در ۵۰ سال گذشته ، به هزار گونه تلاش نمودند تا آن سرزمین را پس بگیرند و البته بیشتر این روش ها همراه با نشان دادن چنگ و دندان ارتش بوده است.

بر همه ما روشن است که همه کشورهای با فرهنگ و با پیشینه ای کهن در دهها سال گذشته به شیوه های گوناگون کوچک شده اند اما اینکه امروز برای پیوستن دوباره چنگ و دندان به سوی آنها نشان بدهیم کاری شگفت آور است باورکنید اگر مردم و برگزیدگان این کشورها بفهمند که پیوند نیاز است ، همچون پیوستن دو آلمان ، این پیشامد رخ می نماید ، اما اگر این آمادگی نباشد هر گامی به دورتر شدن خواهد انجامید . بویژه آنکه در تایوان سامانه چند گروهی (نظام چند حزبی ) فرمانرواست و …



- چنانچه دیدیم برای اینکه چینی ها هماورد (مسابقات )المپیک را به کشور خود بکشند از هر رفتار نمایشی فرو گذار نکردند و هر روز به گونه ای از زنجیره انسانی بر دیوار چین گرفته تا همایش در گردراه ( میدان ) "تیان آن من" و یا بزمهای گوناگون در باشگاه های ورزشی همه و همه برای فشار بر اندیشه جهانیان بود تا سرانجام به خواسته خود رسیدند .



مبادا با جنجال آفرینی چینی ها و همین طور دیگر کشورهای خاور دور از پیدایش قاره ای کهن در میان خود روی برگردانیم . باید باور کرد آنها هر کاری برای نگاهداری جایگاه برتر خویش انجام خواهند داد .



گردش توانمندی


گردش توانمندی ( قدرت) از باختر به خاور با این روند کاریست پرهیز ناپذیر . براین باورم با یک همگرایی ، در قاره کهن می توانیم به بالندگی و پویندگی شتابان و همه سویه دست یابیم .

با این گفته ، دور می دانم توانمندی در یک یا دو بخش جهان چگالی (متمرکز) یابد .




آستانه

از همه شما می خواهم بی هیچ پیش داوری به سخنانم بنگرید و بی درنگ می گویم که ما در آستانه یک پیش خواست ( تصمیم ) بزرگ هستیم .


دانشمندان

بودن صدها سراینده و دانشمند در پیشینه همریشه ما، که با بخشبندی مرزهای امروزین، نمی توان آنها را در زمره شهروندان یک کشور ویژه دانست همچون مولوی ، ابوریحان بیرونی ، پور سینا ، اقبال لاهوری ، خواجه عبدالله انصاری ، بیدل ، خوارزمی ، مروزی، مخدوم قلی ، ناصر خسرو ، رودکی ، نظامی گنجوی و دهها نمونه دیگر خود نشان یگانگی ماست .



ورزش

در ورزشها و بازیهای بومی این نزدیکی ها نمودی دیداری تر دارد همچون ورزشهای باستانی و پهلوانی ..



فردوسی

همریشگی در قاره کهن را به روشنی در عشق به استاد فردوسی می توانیم ببینیم خوشبختانه یکی از میهمانان همایش جهانی فردوسی ( سال ۱۳۶۹ دانشگاه تهران ) بودم برگزیدگان بیش از صد و اندی کشور آمده بودند . برایم دلبستگی و دانایی بی مانند استادان کشورهای قاره کهن نسبت به منش و نگاه خردمندانه فردوسی به جهان ، که برآیند آرمانها و دیدگاه مردم این قاره است جای شگفتی و شادمانی داشت ..





راه بی بازگشت

داد و ستد گسترده فرهنگی میان خردمندان و مردم ، نزدیکی سیاستمداران این سرزمین را بر پاد (علیرغم ) گرایش باختر پدید خواهد شد .

خواسته نزدیکی ما راهیست بی بازگشت از آن سو که مردم و برگزیدگان ما زودتر از سیاسیون به همگرایی بیشتر تن داده اند .





قاره کهن
kohan

امروز بایسته است که ما کهن ترین سرزمین جهان را که گهواره فرهنگ ، دانش و هنر است را به نام " قاره کهن " گردآوریم و این را شالوده پیوستگی پیشینه ای میان مردم سرزمین های مادریمان گردانیم .

کهن به چم ( معنای ) دیرین ، دیرینه و کامل است . ریشه آن پهلویست و می تواند نامی سترگ برای سرزمین آسیم ( معظم ) ما باشد .




نگاهی به مرگ ایرج

اگر به پیشینه فر و شکوه کشورهای قاره کهن نگاهی بیفکنیم خواهیم دید همه ما خویشاوندانی بسیار نزدیک هستیم به نیرنگهای گوناگون از هم بدور افتاده ایم و بدبختانه امروز هر یک سنگی به سینه می زنیم .

بی هیچ بزرگ نمایی استاد فردوسی والاترین خدمت را در همگرایی این سرزمین به خرج داده است . در اثر جاودانه او می خوانیم که فریدون پادشاه اساطیری سه فرزند داشت به نامهای تور و سلم و ایرج .

تور را به خاور (سرزمین امروزی چین ) و فرزندی را به باختر کشورش که اروپا باشد فرستاد و مرکز فرمانروایی خویش که قاره کهن است را به ایرج ، پاک ترین فرزندش سپرد .

جالب است که بدانید نخستین کسی که از این میان کشته می شود همان ایرج است!

او با نیرنگ برادرانش در خاور و باختر کشته می شود .

و گویا این آرزوی دیرین سلم و تور امروز به بار نشسته است !!!

فرزندان ایرج هنوز نتوانسته اند سرچشمه خرد جهان را در قاره کهن همگن کنند.


ارد
10/6/1385
1/9/2006




منبع : تالار تخصصی قاره کهن ghareh kohan
http://gharehkohan.wow3.info/topic-n2.htm


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

*آدمی*

سایت داستان های کوتاه : حکایتی از ناصر خسرو

تارنگار خسرو گلسرخی - پاردوکس ارد بزرگ و خسرو گلسرخی